تا فردا

ساخت وبلاگ
دامگه حادثه شد زندگى 

عزم نموده ببرد جملگى 

روز و شبى نيست بدون خبر 

از عدم و مرگ و شب و تيرِگى 

اين خبر از هاتف غيبم رسيد 

 صبر نما ،  توكل  و زندگى

+ نوشته شده در  چهارشنبه هفدهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 14:33  توسط ا .ص  | 
تا فردا...
ما را در سایت تا فردا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pas-tafardaa بازدید : 59 تاريخ : پنجشنبه 25 خرداد 1396 ساعت: 18:45

امشب ، براى تو و تنهايت 

كهنه سه تارم را

كوك ميكنم

امشب ، شيون تنهايى تو را 

تا سپيده 

از گلوى همه عاشقان 

آواز ميكنم 

امشب ، ديده به ديدارت

آزاد ميكنم 

امشب ، دل به گرمى مهتابِ روشنى

آرام ميكنم 

+ نوشته شده در  جمعه نوزدهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 19:46  توسط ا .ص  | 
تا فردا...
ما را در سایت تا فردا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pas-tafardaa بازدید : 59 تاريخ : پنجشنبه 25 خرداد 1396 ساعت: 18:45

چون كودكان تازه به راه آمده 

اين راه پر حادثه را 

كشف ميكنم 

در جاى جاى اين راه سرشارِ دلهره 

نگاه و اميد خنده تو را

جستجو ميكنم

+ نوشته شده در  سه شنبه شانزدهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 15:55  توسط ا .ص  | 
تا فردا...
ما را در سایت تا فردا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pas-tafardaa بازدید : 62 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 18:40

بر شاخه شكسته گل سرخ 

صبر ميكنم

با سوزِ  مانده از طوفان حادثه

صبر ميكنم

باور نميكنم چنين بى نفس شده

سهراب روزگار

بر هجرت محمد و ماتمش

صبر ميكنم 

+ نوشته شده در  شنبه بیست و یکم اسفند ۱۳۹۵ساعت 19:45  توسط ا .ص  | 
تا فردا...
ما را در سایت تا فردا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pas-tafardaa بازدید : 65 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 0:37

چقدر خوب كه تو آگاهى 

بنده عشقى و از هر دو جهان آزادى 

چقدر خوب كه با پاكانى

دل به بند هوست نيست چو من ، آرامى

چقدر خوب سرى دارى از جنس سران 

نه چو من  دلشده اى ساكن كوى يارى

وه عجب نيست همه عاشق گيسوى تواند

اين چنين سلسله اى ، لايق چون تو ، پريرويانيست 

+ نوشته شده در  پنجشنبه دهم فروردین ۱۳۹۶ساعت 20:2  توسط ا .ص  | 
تا فردا...
ما را در سایت تا فردا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pas-tafardaa بازدید : 66 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 0:37

با چشم فرود دانه هاى برف رو دنبال ميكرد ، هر دانه با طنازى درمسيرى به سمت زمين در حركت است ، رقص ؟ نه رقص نيست ، رستگارى  قطعه از ابرى شايد ، پايأنى بر حضور مدام در رويا و آسمان ، لحظه  تصميم گذر از شبح هستى به شكوه بودن ، دانه شدن ، حجم موزون و زيبا شدن ، از لا به لاى نفس سخت هوا تاب خوران سفر كردن تا فردا...
ما را در سایت تا فردا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pas-tafardaa بازدید : 55 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 0:37

  خانجون  از روى صندلى چوبى كنار پنجره  تسبيح رو برداشت به ارومى دو سه قدمى برداشت ، تسبيح رو  گذاشت تو كف دست سلمان  ،  چايتو بخور ، سرد ميشه ، از دهن ميوفته  ، دو دور تسبيح صلوات بفرست ،  دلت آروم ميشه ،  سلمان دست خانجون رو گرفت ، چشماى خيسش رو گذاشت روى دست خانجون ، با بغض ، صدايى از سينه  سنگين تا فردا...
ما را در سایت تا فردا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pas-tafardaa بازدید : 60 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 0:37

حقايق را به چشم من عيان كرد 

زمستان را بهارى در برم كرد 

دلم در كنج خانه منزوى بود  

نميدانم چگونه اين  وفا كرد 

شب و روزم به هم ، در هم تنيده 

شبم مهتابى و روزم زرين كرد 

نگاهم بر در و ميلم به او بود 

نگاهم كرد و آشوبى بپا كرد 

تمام هستيم قربانى اوست 

از او مستم ، چنين عاشقترم كرد  

+ نوشته شده در  یکشنبه دهم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 13:33  توسط ا .ص  | 
تا فردا...
ما را در سایت تا فردا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pas-tafardaa بازدید : 93 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 0:37

 كاش اين دل ديوانه ، اسيرِ  صنمى بود 

ساكن كوى  يكى ماه نظر ،  پاك دلى بود

ميداد اندازه زِ دست ، واله و شيداى بتى بود  

پاك آشفته ، پريشان دل و رسواى گُلى بود 

+ نوشته شده در  چهارشنبه سوم خرداد ۱۳۹۶ساعت 3:18  توسط ا .ص  | 
تا فردا...
ما را در سایت تا فردا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pas-tafardaa بازدید : 51 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 0:37

القصه ،

نهايت به تو شد

عاشق و هم شيفته  ، اين دل

تا تازه شد اين ديده

از آن روى چو ماهت

هم عقل برفت از سر و

هم هوش از اين دل

هرگز نرود سوى  بتى ، گوهرِ نابت

تا زنده شد و پاك شدش

هم تن و هم دل  

+ نوشته شده در  پنجشنبه چهارم خرداد ۱۳۹۶ساعت 19:9  توسط ا .ص  | 
تا فردا...
ما را در سایت تا فردا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pas-tafardaa بازدید : 60 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 0:37

 و در آن نيمه شب گرم تابستانى ، هنگام عبور از ساحل آرام دريا ، دلم ميخواست پشت بوته هاى تمشك ، كمى دورتر از حصار كهنه ساخته شده از شاخه هاى خشك درختان آلبالو ، هيجان با تو بودن را تجربه كنم ، هر چه به تو نزديكتر ميشدم حس غريبى آميخته از شوق و دلهره ، را بيشتر احساس ميكردم ، چشمانم با وسواس از لابلاى تا فردا...
ما را در سایت تا فردا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pas-tafardaa بازدید : 64 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 0:37

مهرت به دل نشسته

اما

راهبانان نگاهت ،

به نگاهم خيره 

اينچنين است

كه من با تو

به راهى نرسم

+ نوشته شده در  دوشنبه پانزدهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 21:46  توسط ا .ص  | 
تا فردا...
ما را در سایت تا فردا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pas-tafardaa بازدید : 63 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 0:37